سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارباب حلقه ها

همه چیز با ساختن حلقه ها شروع شد.سه حلقه برای الف ها که از همه ی اقوام دانا تر بودند.۷ حلقه به اربابان دورف که ذهنی هشیار تر داشتند و ۹ حلقه به انسان ها که فانی و محکوم به مرگ بودند.

اما همه فریب خورده بودند.چون سائرون حیله گر در اتش کوه نابودی برای خود یک حلقه ساخت و تمام تاریکی  خود را درون این حلقه قرار داد.
تمام سرزمین های ازاد بر اثر قدرت حلقه از بین می رفتند اما بعضی ها مقاومت نشان دادند.....
اخرین ارتش متحد انسان ها و الف ها در دامنه های کوه نابودی به چنگ پرداختند پیروزی نزدیک بود اما حلقه ی فدرت فنا ناپذیر...
در اخرین لحظات هنگامی که همه امید خود را از دست داده بودند ایزیلدور شمشیر شکسته ی پدر خود را برداشت و انگشت سائرون را برید.
و این گونه حلقه ی قدرت به ایزیلدور رسید و سائرون دشمن مردمان ازاد زمین نابود شد ایزیلدور که تنها همین فرصت را داشت تا حلقه و شیطان را نابود کند حلقه را برای خود برداشت اما به ایزیلدور خیانت کرد و   باعث مرگ او شد و حلقه ی قدرت از خود اراده دارد....
سالها گذشت و موجودی به نام گالوم حلقه را پیدا کرد و حلقه برای مدت ۴۰۰ سال ذهن او را مسموم کرد..
اما زمزمه هایی از وجود دوباره ی شیطان در شرق بود و حلقه متوجه شد که دوباره زمان قدرت نماییست پس گالوم را ترک کرد...اما اتفاقی افتاد که حلقه انتظاران را نداشت هابیتی به نام بیلبو بگینز از اهالی شایر حلقه را پیدا کرد و برای خود برداشت..........

۶۰ سال بعد بیلبو حلقه را به وارثش فرودو بخشید و هابیتون را به سمت ریونل ترک کرد.گندالف دوست جادوگر بیلبو متوجه شد که این همان حلقه است پس فرودو مامور شد تا حلقه را به ریوندل شهر الف ها ببرد در این سفر سام پیپین و مری او را همراهی کردند. در تمام راه نه سوار سیاه در همه جا به دنبال انها بودند تا این که انها با استراید(آراگورن)وارث ایزیلدور و تاج و تخت گوندور اشنا شدند و اراگورن انها را به ریوندل برد.

در ریوندل در شورایی که لرد الراند ان را هدایت می کرد قرار شد که فرورد حلقه را به موردور ببرد و ان را در اتش کوه نابودی بیاندازد.و قرار شد در این سفر ۸ نفر به پشتیبانی او بروند:سام پیپین مری گندالف اراگورن لگولاس الف گیملی دورف و بورومیر .

پس گروه سفر خود را به طرف کوه های مه الود اغاز کرد و انها بعد از مدتی به دروازه های موریا معدن قدیمی دورف ها رسیدند در این معدن گندالف با بالروگ موریا مبارزه و برای نجات جان حامل حلقه و دیگران خود را فدا کرد و همراه با بالروگ به پایین پرتاب شد.

از ان پس اراگورن راهنمایی گروه را بر عهده گرفت و انها را به جنگل های لورین رساند و فرودو انجا گلادریال را ملاقات کرد و در اینه ی او نگاه کرد...

بعد از ترک لورین گروه به طرف پایین رود اندوین قایق راند و در انجا یوروک هی هایی که برای گرفتن حلقه از طرف سارومان جادوگر امده بودند برومیر را کشتند و مری و پیپین را به جای فرودو با خود بردند و از این لحظه یاران از هم پاشیدند.

فرودو و سم به تنهایی به طرف موردور به راه افتادند و اراگورن و ۲ یارش گیملی و لگولاس برای نجات دو هابیت به راه افتادند انها رد یوروک هی ها را در سرزمین های روهان دنبال کردند و در انجا با ائومیر پسر ائومند اشنا شدند و ائومیر به انها خبر داد که انها شب قبل به دسته ی یوروک هی ها حمله و همه را کشته اند.

سه یار با ناامیدی به طرف محل جنگ به راه افتادند و در انجا اراگورن رد هابیت ها را پیدا کرد که به درون جنگل فنگورن فرار کرده اند انها رد هابیت ها را دنبال کردند و در جنگل با کسی مواجه شدند که هیچ انتظارش را نداشتند.{گردنمممممممممم!!}

گندالف سفید کسی بود که انها در جنگل فنگورن ملاقات کردند و گندالف ماجرای تولد دوباره ی خود را برایشان تعریف کرد.

بعد از ان انها به ادوراس پایتخت روهان رفتند و پادشاه انجا تئودن را ملاقات کردند و گندالف او را از زیر سلطه ی سارومان بیرون کشید.سارومان لشکری از یوروک هی های قوی را برای نابودی انسان ها به روهان فرستاد و تئودن مردم خود را در گودی هلم پنهان کرد و جنگ اغاز شد.

بعد از نبرد بسیار و کمک ناگهانی گندالف لشکر یوروک هی ها شکست و عقب نشینی کرد{داغون شدم!!!}

از ان طرف دو هابیت با انت ها رو برو شدند و بعد از اصرار زیاد انها را به حمله به ایزنگارد محل استقرار سارومان واداشتند.و انت ها به ایزنگارد حمله کردند و انجا را از وجود ارک ها پاک کردند

از ان طرف فرودو و سام راه خود را میان کوه های امین مویل گم کردند و متوجه شدند که گالوم انها را دنبال می کند پس شبی او را اسیر کردند و قرار شد گالوم انها را به طرف دروازه های سیاه ببرد..اما هنگامی که به دروازه های سیاه رسیدند متوجه شدند که از ان به شدت محافظت می شود و امکان عبور از ان وجود ندارد.

پس گالوم به انها گفت که راهی را بلد است که می تواند انها را مستقیم به درون دیواره های موردور ببرد در راه فارامیر برادر برومیر پسر دنه تور و کاپیتان گوندور انها را اسیر کرد و انها را به گوندور برد اما هنگامی که متوجه شد که فرودو چه چیزی را حمل می کند زندگیشان را به شان داد و انها به راهنمایی گالوم به راه افتادند...... 

فرودو

 

 

گلادریال

 اراگورن

ایزیلدور

گندالف

سارومان

 

گالوم

در ضمن رفتم براتون عکس اونایی که کلاشون مثله ابمیوه گیری می مونرو اووردم!!